نوشته های لیمویی

...می خوام لیمویی بنویسم هم ترش و ملس هم شیرین که وقتی می مونه تلخ میشه

نوشته های لیمویی

...می خوام لیمویی بنویسم هم ترش و ملس هم شیرین که وقتی می مونه تلخ میشه

دستم به خورشید نمی رسد

نمی توانم به ابرها دست بزنم,به خورشید نرسیده ام.

هیچ گاه کاری را که تو خواستی انجام نداده ام. 

دستم را تا جایی که می توانستم دراز کردم. 

انگار من آن نیستم که تو می خواهی. 

برای آنکه نمی توانم به ابرهادست بزنم یا به خورشید برسم. 

نه نمی توانم ابرها را لمس کنم یا به خورشید برسم. 

نمی توانم به عمق افکارت راه یابم و خواست های تو را حدس بزنم. 

برای یافتن آنچه تو در رویا در پی آنی کاری از من بر نمی آید. 

می گویی آغوشت باز است, 

اما خدا می داند برای چه کسی. 

نمی توانم فکرت را بخوانم یا با رویاهای تو باشم. 

نمی توانم رویاهایت را پی گیرم یا به افکارت پی ببرم.

 


 پ.ن1:قسمتی از شعر  "دستم به خورشید نمی رسد" نوشته ی  شل سیلوراستاین. 

پ.ن2:خیلی دلم گرفته... سردرگمم...

نظرات 3 + ارسال نظر
شاپرک دل شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:43 ب.ظ http://shaparakedel.blogfa.com

شاپرک جان میفهمم چی میگی
من الان تو همین مایه هی بلا تکلیفی هستم
دل و عقلم قاطی کردن...
وای چه سخته!!!

آخ از این دو دشمن دیرینه و دو دوست هم نفس

شاپرک دل شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:43 ب.ظ

راستی چندین بار به وبلاگت اومده بودم
نمیدونم چرا آپ نمیکردی!!!
خوشحالم که دوباره اومدی

مهدی یکشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:17 ق.ظ http://pejvak-man.blogfa.com

سلام شاژرک عزیز
خوبی؟
خیلی زیبا بود. من کارهای کمی خوندم از استاین ولی خب دوسش دارم مخصوصا کار ؛ مرا با عینک دودی ام به خاک بسژارید؛ این کار رو نخوندم
ممنون از نوشته ات
چرا سردرگم باشی؟!!! امیدوارمن هرچه زودتر مشکلت هرچی هست حل بشه!

سلام اوضاع دلم خیلی خرابه.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد