آقا موشه ، ای شکموی دله / دیدی افتاد آخر دمت لای تله
حالا چشمات از کاسه در اومده / شکسته پات عمرت به سر اومده
چطور بوی گردو رو از یه فرسخی شنیدی / اون تله گنده رو تو یک قدمی ندیدی
آخه زبون بسته مگه تو چشم و گوش نداشتی / همین شکمو داشتی و فکر و عقل و هوش نداشتی
یادته یک شب تا صبح نذاشتی من بخوابم / رفته بودی تو گنجم رو دفتر و کتابم
هی بازی کردی جیغ زدی رو کاغذام دویدی / دفتر پاکنویس انشای منو جویدی
دسته گلی تو آب دادی ، من خجالت کشیدم / مزه این بیمزگی رو فردا من چشیدم
آقا موشه ، ای شکموی دله / دیدی افتاد آخر دمت لای تله
حالا چشمات از کاسه در اومده / شکسته پات عمرت به سر اومده
شب خودم گذاشتمش توو قفس کنار بقیه ها.اما صبح که پاشدم نبودش...
چند جای خونه واسه اش غذا گذاشتم.اما خبری از کوچولو نبود.
میدونستم اگه بی آب بمونه میمیره ۲ روزه...اونم ریزه بود آخه
دو روز بود که رفته بود...
آخر شب اومدیم خونه.رفتم توو اتاق خواهرم با یه ظرف غذا گفتم ریزه ی منو ندیدی؟
با ناراحتی گفت آخی متاسفم ندیدمش.
دست از پا درازتر اومدم بالا.و غذا رو گذاشتم توو راهرو گفتم شاید اینجاست. رفتم توو اتاقم.
چند دقیقه بعد خواهرم در و واکرد و اومد توو.از قیافه اش معلوم بود می خواد یه خبر بدی بهم بده.
گفت ریزه ات افتاده در اتاق من...فکر کنم مرده...
به مامان و بابام گفتم که ببینید اگه مرده که ...
یهو صداشونو شنیدم که گفتن زنده اس.
طفلک شده بود یه ذره.توو دست بابام تکون نمی خورد.با انگشت که آب ریختم توو دهنش سر حال اومد.
میلرزید و تلو تلو میخورد...
منم که اشکام...
حالا حالش خوبه خوبه.در حال شیطنته و دیگه حتی طرف در قفس هم نمیره.
چه زندگی عجیبی دارند.همسترها تمام مدت به فکر رهایی هستن.تمام مدت دارن قفس و میجوند تا نبینید نمیدونید که چه تلاشی دارن واسه آزادی.
اما چیزی جز مرگ در این آزادی در انتظارشون نیست.
نمیدونم این آزادی ارزش جونشون رو داره یا نه...
من هیچ وقت حتی به فکر اینکه موش داشته باشم به ذهنم خطور نکرد
اما الان که اینطوری ازشون تعریف کردی ... خوشم اومد
آخه تو نمیدونی چقدر توو دل برو و دوست داشتنی هستند.
من مادرم رابطه اش با حیوونها خوب نیست.اما اینقدر به اینا دلبسته شده که میخواستم دوتاشون رو بدم به دوستم همش میگفت نده بذار بمونن من دوسشون دارم.
در ضمن اینا موش نیستن! من میگم مموشی!!!
سلام موشی !
صبر هم نمیدی که نظر رو بنویسم که !
خلاصه تو هم دنیایی داری با این مموشی هات . مواظب اون پیشیه اصلی باش !!!
.....
:دی
حتما
منم نمی دونم... ولی فکر کنم یه ذره ارزش داشته باشه.
دقیق نمی دونم
من آپم
اومدم
سلام عزیز دوست داشتنی و محبوب
خوبی گلم؟
راستش
بهتره مواظب باشیا
استفاده از کاهوی سبز در عکس مطلبت خطرناکه
کلا سبز بده
اه
.
..
...
آپم
مثل همیشه نظر تو یه چیز دیگه است
راستی
۲ سال پیش یه طوطی داشتم که دزد بردش
تا ۲ هفته هنگ بودم
میفهمم حستو وقتی موشت گم شد !
یا علی--مهدوی باشی
آخیییییی امیدوارم حداقل خوب ازش مواظبت کنه
الان میام...
شما به من لطف داری
موشاتو نمیدونم ولی به نظر من آزاد مردن بهتر از زندگی در اسارته.
اینکه آگاهانه بذارم اونا بمیرن جنایت نیست؟
وقتی من میدونم که مرگ در انتظارشونه...
سلام
خوبی؟
نگاه جالبی بود
نظرات تو هم که سریال دار شده؟!!!
سریال دار یعنی چی؟
سلام:
چه ناز منم دلم خواست.
نمیدونم اما من بوی کنایه از حرفات شنیدم
سلام ....
بامزه ترین حیوونای روی زمین همین همسترا هستن !
همیشه آدم رو سرگرم می کنن ولی گاهی وقتا هم دلت واسشون میسوزه .
از طرف من ریزه رو بوووس کن .
آخییی حتما
سلام
یعنی این که باید یک کدی رو وارد کنی تا سیستم تشخیص بده آدمی و از این ویروس های اینترنتی نیستی تا نظرت درج بشه!
آفرین خوب فهمیدی!
این روزا کمتر از خودت مینویسی؟
یه سر وسامونی به وب دادم . لینکتم گذاشتم.
ادرس وبلاگمو ممنون میشم اصلاح کنی....
مراقب خودت باش
شاید این روزها حرفی ندارم که بنویسم...
ممنون
حتما
...ماجراى مرا پایانى نبود
اگر عطر تو از صندلى برنمىخواست
دستم را نمىگرفت و
به خیابانم نمىبرد.
«شمس لنگرودی»