-
شاید یک حسرت انتخاباتی یا کاش دو تا شناسنامه داشتم
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1388 11:22
۲/۳/۷۶ من داشتم امتحانات پایان ثلث سومم رو می دادم.مردم در تکاپوی انتخابات بودند.من سر در نمی آوردم آخه فقط ۱۰ سالم بود. یه کلاس چهارمی چی میتونه بفهمه از اومدن خاتمی؟ گرچه می شنیدم که حرف از کسی غیر از هاشمی بود و برای من که از همون ابتدا این یه نفر رو دیده بودم عجیب به نظر می رسید. ۸۰/۳/۱۸ بازم نتونستم رای بدم......
-
مرا ببخش
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 14:09
مراببخش اگربودنت را ندیدم وانچنان درهوای خاطرات درهم پیچیده، پیچیدم که خودم نیز گم شدم مرا ببخش اگر شوق نفسهایت را ندیدم مرا ببخش اگرلبخند شاپرک ی راکه دیروز به من سلام کرد حس نکردم. مراببخش اگر گریه های چترت را زیر باران ندیدم مرا ببخش اگر دستانم را در جیبم فرو بردم و دستان تو را رها کردم مرا ببخش اگر نگذاشتم امواج...
-
چرخش
دوشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1388 09:52
ب ا تمام سرعت می دویدیم تا از هم دور شویم اشکایمان را باد میبرد... اما زمین چرخید و بهم رسیدیم هر دو خسته.... نمی دانم می توانیم قدر این به هم رسیدن را بدانیم یا نه یا میگوییم زمین هر طوری که می چرخید ما به می رسیدیم... شاید یک روز دیگر وقت داریم نمی خواهم همین را هم از دست بدهم می شنوی؟ بیا دست از دویدن برداریم...به...
-
از خیلی خوب به خیلی بد
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1388 19:55
خیلی خوب...خیلی زود تبدیل شد به خیلی بد خیلی زود. هیچ کس چیزی به من نگفت و به همین دلیل هیچ وقت سر در نیاوردم خیلی خوب چقدر زود تبدیل می شود به خیلی بد آفتاب...تبدیل شد به سایه به باران شور و شوق...تبدیل شد به لذت به درد ترنم ترانه های دل انگیز عاشقانه جایش را داد به سر دادن سرودهای غم انگیز خیلی زود. با تا...
-
دستم به خورشید نمی رسد
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1388 13:29
نمی توانم به ابرها دست بزنم,به خورشید نرسیده ام. هیچ گاه کاری را که تو خواستی انجام نداده ام. دستم را تا جایی که می توانستم دراز کردم. انگار من آن نیستم که تو می خواهی. برای آنکه نمی توانم به ابرهادست بزنم یا به خورشید برسم. نه نمی توانم ابرها را لمس کنم یا به خورشید برسم. نمی توانم به عمق افکارت راه یابم و خواست های...
-
چرخ زمانه
پنجشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1388 10:28
گاهی بد می چرخه حتی اگه پنچریشو بگیری... توو این فکرا بودم که در تاکسی محکم خورد به بازوم... شاید خواست یادم بیاره نرم توو عالم هپروت. زنگ زد من جواب دادم پیش خودم گفتم مامان که همیشه کلید داشت.وقتی اومد سر و روش خاکی بود من بهت زده نگاش کردم.کیفش رو زدن... همین... فقط غصه ی از دست دادن صدای ضبط شده ی شعر خوندن پدر...
-
۴ فصل عشق
شنبه 15 فروردینماه سال 1388 22:02
۴ فصل رو با هم دیدیم. تابستون بود:عشقمون میدونی چجوری بود؟ مثل گیلاسهایی که بچگیام گوشوارشون میکردم. پاییز شد:سخت گذشت.خوب میدونی چرا... فقط خش خش برگا عشقمون شد.صدای کلاغا وقتی غروب میشد.... زمستون اومد: وقتی وایسادم سر کوچه مثل یه تیکه برف افتاد پشت یقه ام...اول تکون خوردم بعد بلند خندیدم سعی کردم از توو پشتم درش...
-
زندانی
دوشنبه 10 فروردینماه سال 1388 19:47
هیچ می دانستی دل تو کنج دلم زندانیست؟ من برایش قفسی ساخته ام قفس دل را رنگ زدیم. هر دو زندانی و زندانبانیم... شعر زیر رو در وبلاگ قبلی نوشتم اما دوس داشتم بازم اینجا بنویسمش: ماهى قرمز دل تنها بود تنگ دل هم جا داشت... هوس ماهى دیگر در سر... ماهى قرمزى از ماهى من تنها تر... یار هم خانه ى ماهى شده است... تنگ دل تنگ شده...
-
اولین پست ۸۸
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1388 10:05
امسال افتضاح سال رو تحویل کردن.نمیدونم چه دشمنی با نوروز دارن.نه توپ سال نو رو زدن نه صدای نقاره های تووی تصویر شبکه ۱ میومد.و نه اون آهنگ سنتی و معروفی که نشون دهنده ی سال نو بود رو گذاشتن. این موضوع همه رو عصبانی کرد.من که خیلی حرص خوردم.اینم از شروع افتضاح سال جدید نمیدونم چرا اینطوری رفتار میکنن اما میدونم با تمام...
-
آخرین شب سال
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1387 22:32
امشب آخرین شب ساله.دیگه ۸۷ تموم شد.همیشه از دست دادن واسم سخت بوده حتی از دست دادن این سالی که خیلی بد بود... اما چیکار کنم که این غم از دست دادن واسه اش مهم نیست چی داره میره.فقط بهم یادآوری میکنه که یه چیزی رو دارم از دست میدم.این واسم سخته. می خوام خودم رو راضی کنم که سال ۸۷ لیاقتش رو نداره که دلتنگش بشم تموم...
-
سال نو؟
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1387 21:29
انگار برایم از سال نو فقط بساط های هفت سین کنار خیابان مانده... کاش من هم بساط هفت سین داشتم.برای شریک شدن نوروز با کسانی که انتظارش را میکشند.نمیدانم من که منتظر نیستم می توانم با بساطم بهار را برای کسی بیاورم؟ پ.ن:حتی وقتی ۲ تا بادکنک رو آویزون میکنی اون پایین به هم میرسن.کاش حداقل بادکنک بودیم. پ.ن۲:گل ۱۲ پر توو...
-
دنیا کجاست تو میدونی؟
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 22:31
دنیا کوچیک شده انگار.شده اندازه ی قلبم.نمیدانم نفس کشیدن برای من که دنیا در قلبم است سخت است یا برای تو که در دنیایی.قلبم که بایستد دنیایم هم خواهد ایستاد. اصلا دنیا گم شده.حالا که فکر میکنم می بینم خیلی وقته که گمش کردم. دنبال گم شده بودن برایم سخت است. اصلا دنیا را می خواهم چکار؟ سرگردان بودن هم دنیایی دارد.باز هم...
-
بارش
شنبه 3 اسفندماه سال 1387 23:16
می خواهم چون باران از ابرهای زندگی ببارم.کاش روی چتر دخترکی فرود بیایم که تو را میفهمد...