نوشته های لیمویی

...می خوام لیمویی بنویسم هم ترش و ملس هم شیرین که وقتی می مونه تلخ میشه

نوشته های لیمویی

...می خوام لیمویی بنویسم هم ترش و ملس هم شیرین که وقتی می مونه تلخ میشه

تولدت مبارک....

 

ناتانائیل! ای کاش عظمت در نگاه تو باشد... 

 

ذهنم درگیر این جمله شده.از روز ۲۳ مهر که پایان نامه ات رو با نمره ی ۲۰ ثبت کردی... 

کار بزرگی کردی.میدونم خیلی براش زحمت کشیدی.برای به دست اوردن تک تک چیزایی که داری خیلی تلاش کردی. 

اینقدر از خوشحالیت خوشحال بودم که نمیتونم توصیف کنم... 

وقتی دیدم تو واقعا از اون جمع دوستان و همکلاسی ها چقدر متفاوتی به جرات میتونم بگم یکی از یونیک ترین خواهر های دنیایی...گرچه اهل حرف زدن نبودی و نیستی...

و حالا امروز روز تولد ۲۴ سالگی توئه... 

میدونم هیچ وقت نتونستم هدیه ی خوبی واست تهیه کنم شاید اون زمان که مدرسه میرفتم وضعم بهتر بود و حتما یه چیز کوچیکی پیدا میکردم... 

 گرچه خوب میدونم که توام احساست نسبت به هدیه گرفتن مثل من سرشار از حس گناه شده. 

میدونم اینجا رو نمیخونی واسه همین این چیزا رو نوشتم... 

امیدوارم سالهای خوبی در انتظارت باشه. 

تولدت مبارک عزیزم

نظرات 5 + ارسال نظر
آدرینا دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:42 ق.ظ http://adrina.blogsky.com/

زیبا تولدت مبارک ، خانوم تولدت مبارک.
بادکنکش نترکه؟!!!!

مهدی دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:53 ب.ظ http://pejvak-man.blogfa.com

سلام
تولدش مبارک

احسان دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:49 ب.ظ http://btab.blogsky.com

باد مار ا با خود خواهد برد
باد مار ا با خود خواهد برد

شیرین سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:52 ب.ظ http://cup-of-coffee.blogfa.com/

تولدش مبارک... چه خواهر خوبی هستی تو!
من خواهر ندارم...

رها چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:55 ق.ظ

تولدش مبارک ....
حس گناه واسه چی؟
اینجا قدری خاکستری شده نه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد