نوشته های لیمویی
...می خوام لیمویی بنویسم هم ترش و ملس هم شیرین که وقتی می مونه تلخ میشهنوشته های لیمویی
...می خوام لیمویی بنویسم هم ترش و ملس هم شیرین که وقتی می مونه تلخ میشهروزانهها
همهپیوندها
- *****نوشته های لیمویی در ایرانبلاگ******
- مشق نوشت های رها
- آموزش و دانلود رایگان نرم افزار
- کافه پیاده
- پژواک
- زندگی با طعم شکلات
- ذهنی پر از سوال بی جواب
- تلخ میل می کنید یا شکر بریزم...؟
- شاپرک دل
- عزراییل علیه السلام
- سرگیجه های شبانه ی من
- خودنویس
- بی هوشی کامل
- گلی برای تو
- چس ناله
- نقطه دات کام
- برانو و خانوم خوشگله
- ترنم فرشتگان
- منحنی شور
- آدرینا
- ●۞۞˙•▪●* وبلاگ طلایی *●▪•˙ ۞۞●
- p.u.l.s.e
- یکی مثل هیچ کس
جدیدترین یادداشتها
همهبایگانی
- اردیبهشت 1389 1
- اسفند 1388 7
- دی 1388 2
- آذر 1388 1
- آبان 1388 2
- مهر 1388 6
- شهریور 1388 3
- مرداد 1388 3
- تیر 1388 3
- خرداد 1388 2
- اردیبهشت 1388 6
- فروردین 1388 3
- اسفند 1387 4
آمار : 31033 بازدید
Powered by Blogsky
من خودمو..آیندمو...رویاهامو گم کردم...
این روزها دلم خیلی میگیره غروب ها دلتنگم میکنه و شب ها دلتنگتر...
شاید به خاطر حال و هوای اطرافه.شایدم دارم دیوونه میشم.
دنبال همون لوله بازکنی میگردم که گرفتگی دلمو واکنه..
وقتی آبش زلال و شفاف شد دوتا ماهی قرمز ریزه بندازه تووش...مطمئنم اونوقت یه نفس عمیق میکشم...
دنبال یه استخر پر آب میگردم که نصف شب توو تاریکی بپرم تووش و زیر آب داد بزنم:
من خودمو..آیندمو...رویاهامو گم کردم...
حس میکنم چقدر دستام ناتوانه.چقدر آدم داره جا می مونه تو این زمان....توو خیابونا...
پ.ن1: یه جمله میگم واسه نداها:
نه فراموش میکنیم و نه می بخشیم
پ.ن1: خیلی پخش و پلا نوشتم.میگی به درک خب منم میگم به درک تر
پ.ن2:یه جا خوندم دردای غیر مشترک رو فقط جدا جدا میشه درمون کرد...
شاپرک
سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:32 ب.ظ
بدنبود یابهتره بگم خوب بود!!!@
ولی خط آخرش خیلی عالی بود$
ممنونم
من هم این روزا همین درد رو دارم...
بدجوری...
سلام خوبی؟
منو که یادته
من فردا کنکور دارم
واسم دعا کن خوب؟
بعد دیگه بر می گردم
سلام حتما واست دعا میکنم توام واسه من دعا کن...
واقعا نمیدونم چی بگم.....این روزا فکر نکنم کسی حالش خوب باشه اصلا...!
ندا جان بدان که ندای آزادی تو گوش دیکتاتورها را کر خواهد کرد
وای چقدر دلگیر.
آخه واسه چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.
./
واسم فرقی نداره تنها کسی هستم یا نه که با این چند پست آخرت مخالفم اما از کوچیکی فهمیدم تا خودم چیزی برام ثابت نشد به نوشته ها و شعرها و گفته ها اعتنا نکنم.
دلیلی نمی بینم هر جا مطلبی نوشته شد ازش تعریف کنم
کار خوبی میکنی...
اما اینکه حتی زحمت درک کردن به خودت نمیدی بد جوری عذابم میده.حتی نمیگی چرا این حس و داری...
از تو بیشتر انتظار دارم.اما کاش حداقل میفهمیدی...
کاش واسه پستام نظر میدادی.کاش میدونستی چقدر دلم میگیره وقتی نیستی...
این بار اوله که اینا رو مینویسم اینجا...
باور کن اوضاع دلم خیلی خرابه...
حالا می تونم درک کنم تک تک واژه های مردی رو که انقلاب کرده بود
خودم رو تحسین می کنم که تو ساعت های آخر به حرفش اطمینان کردم و رای ندادم ...
سلام مهشید هستم اگه تونستی به وبلاگ ما هم 1 سری بزن مرسی[گل] بیا آپمون رو ببین
سلام خوبی شاپرک خانوم
مرگ براین دولت مردم فریب
به وبلاگ من سر بزن پشیمون نمی شی
همه چیز آشفته شده!
در حکمت اول نهج البلاغه حضرت علی می فرمایند :(( مردم در کنار فتنه‌ها مانند بچه شتر باشید که نه می تواند سواری دهد و نه شیری دارد که بتوان او را دوشید و شما نباید به عنوان یار و یاور فتنه گران مطرح شوید. ))
کاش از نهج البلاغه فقط اونایی که به نفعمونه یاد نمیگرفتیم.
کاش میدونستیم علی کسیه که با عدالتش شناخته میشه...
نه اینکه بگه مردم از حقتون بگذرین.خوشحال میشم که به وبلاگ من نیایید
امیدوارم هر سه تاش رو دوباره پیدا کنی
ممنونم
سلام
خوبی؟
نه! مثله اینکه خوب نیستی!
منم خیلی خوب نیستم
کجایی چندوقته؟
دل من رو که توش فنر هم بزنن باز نمیشه :D
قشنگ مینویسی :D
به منم خواستی سر بزن ;)
ممنون...
حتما
سلام شاپرک جان
چی شده چرا اینقدر تلخ مینویسی؟
تو که اینجوری نمی نوشتی؟
احساس میکنم اتفاقی افتاده؟
در مورد خدا هم اگه بهش نزدیک بشی بهت نزدیک میشه
یه بار صبح زود موقع اذان پا شو...با تمام وجودت صدای خدا رو میشنوی
من این مواقع میرم حیاط و با صدای اذانی که از مسجد محل میاد سرم و رو به آسومنش میکنم و خدا رو اون موقع بیشتر حس میکنم و بی اختیار اشکهام سرازیر میشن!!!
اکثر صبح ها اول به خدا سلام میدم
دوست دارم شاژرک جان
امیدوارم دوباره به یقین برسی
سلام دوست همدل و عزیزم
راستش به علت یه حادثه تلخ پام بد جوری شکسته و یه پلاتین ۴۰ سانتی فعلا مهمون پامه...بابت دیر کردم ببخش نازنین
یک دنیا دلم تنگ شده بود برای خودت و این قلمت
و البته
سوختم و سوختم و سوختم با خوندن متنت
شنیدی که میگه:
دلم میخواد گریه کنم برای مرگ رازقی
.
.
برای قتل عام ...
هیچی نمونده برامون
نگذاشتن که بمونه
اما همه اش میگذره و ما پوست کلفت تر میشم
فقط یه چیز هیچ وقت از این مخم بیرون نمیره
وقتی طرف میگفت بزنیدش دختره هرزه خارجی رو ...
و اون فقط میگفت یا زهرا !ْ!!
یا علی---مهدوی باشی
کاش تصادف نمیکردی...
این روزا بودن افرادی مثل تو واسم آرامش بخش بود...
امیدوارم زود خوب شی..
اره میفهمم شاید...
ممنون که سر زدی...
بازم اینوار بیا...خوشحال میشم;)
شما هم بهم سر بزن
می تونی بگی سردرگمی نه؟!همونی که من الان شدم ...
کاش بازم میمدی وبم ..
فعلا ...
سر میزنم...
الان زیاد حال و حوصله ندارم...
خوب بشم میام...
من خودمو..آیندمو..رویاهامو به یه رای فروختم.حداقل تا ۴ سال دیگه...ببین رای سبز ما چطوری حماسه ی خونین رو رقم زد؟
سلام خوبی
من بعد از مدتها امدم حتما بهم سر بزن
بای
سلام خیلی با حال بود وبلاگت به دلم نشست.
دوست داشتی به وبلاگ منم سر بزن.
سلام ممنونم.
حتما سر میزنم
همه در کنار هم رویاهای سبز آینده مونو می سازیم دوست عزیز:)
سلام
چطوری؟
چند.قته نیستی؟
کجا رفتی مگه؟
سلام من جایی نرفتم.شما به من سر نزدی...
حدیث من و تو نیست
حدیث یه ملته در گذر تاریخ ...
تاریخ ما بی قراری بود
نه باوری
نه وطنی
...
نمیدونستم وبلاگتو عوض کردی مبارک باشه .وبلاگت مثل همیشهزیبا است
از اینجا راضی هستی .
البته توی این اسباب کشی ما رو با اساس کهنه ها گذاشتی دم در ؟؟؟؟؟؟؟
قربانت ترنم فرشتگان
برات توو نظرات توضیح دادم...
سلام به شما و یک سلام دیگه هم به اقا موشه
وبلاگ نازی داری
و این عکس به نظر ما از همه بهتره
به ما سر بزن منتظرتیم
حتما