نوشته های لیمویی

...می خوام لیمویی بنویسم هم ترش و ملس هم شیرین که وقتی می مونه تلخ میشه

نوشته های لیمویی

...می خوام لیمویی بنویسم هم ترش و ملس هم شیرین که وقتی می مونه تلخ میشه

روزهای سخت و دنیای کوچکتر

 

وقتی روزها سخت میشه دنیا هم کوچیک میشه.دنیای کوچک همیشه پر از مشکله...  

اینکه گاهی یادم میاد روزها چجوری گذشت و نگاه من به این روزهایی که الان داره طی میشه پر از امید بود.سالها امید داشتن خیلی سخته وقتی می بینی اصلا حواست نبوده که نتیجه خیلی وقته معلوم شده... 

اینکه حس کنس همه چی داره به سرعت میگذره همه دارن زندگی میکنن اما تو یه جورایی چیزی نداری.حس اینکه حتی گاهی خودتم نداری...

  

وقتی دیگه حس میکنم به آخر نیروم رسیدم دیگه هیچ انگیزه ایی نمونده یهو یه جرقه ی ریز امید دیگه میاد توی زندگیم. 

نمیدونم چرا این زندگی جیره بندی شده رو واسه بعضی از بنده هات خواستی.

   

پ.ن:اومدنت یه جرقه بود در اوج نا امیدی و خستگی هام که خودت خوب میدونی...

نظرات 4 + ارسال نظر
مهدی شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:06 ب.ظ http://pejvak-man.blogfa.com

سلام
خوبی؟ نه! مثله اینکه خیلی خوب نیستی!
بابا باید خوشحال باشی که حداقل همین جرقه هم بهت رسیده. ما که همین هم بهمون نرسید
موفق باشی.
خوشحالم که بعد از مدتها بالاخره نوشتی

خودنویس شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:26 ب.ظ http://fountain-pen.blogfa.com

منم همیشه با همون جرقه کوچولوی امید زندگی می کنم.

مسافر راه دور یکشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 ق.ظ http://.......com

سلام . ان شاء الله زندگیت پر از جرقه باشه ولی از اون جرقه خوبا که بی خطره . ممنون از پستهات.

adrina چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:51 ب.ظ http://adrina.blogsky.com

درود
من به خاطر شعار وبت خوانندت شدم.تازه زاده شدم اگه اومدی سراغ این لیموی تلخ شدت (آخه خیلی وقت مونده و جدید ننوشتی) به منم سر بزن لینکت میکنم.سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد