اینکه دلم یه چیز جدید بخواد چیز عجیبی نیست...اینکه از یکنواختی خسته بشم چیز عجیبی نیست...
اما خیلی سخته وقتی از احساسات با تنها کسی که میدونی مشکلش از تو کمتره و میتونی روش حساب کنی,حرف بزنی و از دستت ناراحت بشه...
خیلی سخته وقتی بفهمی دیگه داشتن چیزهایی که دوسشون داری حس شادی بهت نمیده وقتی میخوای از داشتن خوشحال باشی میگی:حالا که چی؟
دیگه از دست دادن واست عادت شده...
سخته وقتی پیشنهاد یک دوست برای خرید یکی از تابلوهایی که سالهاست دوست داری داشته باشی رو رد کنی...
سخته وقتی یه جورایی عادت میکنی که" نداشته باشی" اونجوری کم کم دیگه دلت هم دیگه نمیخواد.
اما حس بدش وقتی میاد سراغت که همه چی واست بی اهمیت میشه اونوقته که میگی به درک.
سخته که روزها به فکر شب شدن باشی و شبها به فکر اومدن روز.
خیلی سخته هیچ کاری از دستت برنیاد.به معنی واقعی...
حتی نری بیرون قدم بزنی تا کفشهات کهنه نشه.سخته یادت بیفته سالهاست از خدا هیچی نخواستی...
اما سخته دل بشکنی.... این از همه سخت تره.
پ.ن1:نخواستم ناراحتت کنم من هر چیزی که مربوط به تو باشه دوست دارم.فقط نخواستم خرجت زیاد شه,همین...
...
آره آدما گاهی کمرنگ میشن . شاید هم در اصل رفتن به یه سفر به دنیای درونشون.
امیدوارم از این سفر پررنگ برگردی.
مراقب خودت باش ....
عکسای خوشگلی میذاری ....
توشون عشق موج میزنه .....
[ چشمک]
ممنون
سلام به شاپرک رنگین کمونی
باورت میشه این روزها...نه این سالها منم روزها به فکر شب شدن هستم
ولی گاهی وقتی صبح میشه میگم اه باز هم شروع شد...میدونم بنده خیلی بدی هستم...ولی چی کار کنم این روزا حوصله هیچ چی رو ندارم!!!
زندگی کردن خیلی سخته
بیشتر از هر کسی معنی این پستت رو می فهمم اما ای کاش قبول میکردی . من ناراحت نشدم اما می خواستم تو هم شاد باشی و هر وقت وارد اتاقت میشی به دیوار نشونه ای باشه که خوشحالت کنه ... من ناراحت نیستم ( آیکون لبخند )